جایگاه اعتراض دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب
در تحولات سیاسی حاضر
على جوادى

مدتی است که از تظاهرات دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در ١٣ آذر و روزهای پس از آن میگذرد. برای اولین بار در بیش از بیست دانشگاه ما شاهد ابراز وجود گسترده صفی از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بودیم که در نوع خود در تاریخ معاصر کمونیسم کارگری بیسابقه بوده است. پرداختن به این اعتراض یک مساله محوری در اوضاع سیاسی حاضر در جامعه است. رژیم اسلامی دهها تن از این دانشجویان را تاکنون دستگیر کرده است. دستگیریها گسترده و در شهرهای مختلف بوده است. رکن اصلی سیاست رژیم در مواجهه با این اعتراض تلاش برای نابودی ستون اصلی و سازماندهندگان آن است. اما در مقابل ما شاهد شکل گیری و اعلام موجودیت واحدهای مختلف دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در دانشگاههای مختلف هستیم. نه این اعتراضات تصادفی و غرشی در آسمان بی ابر بوده است و نه این عرصه از مبارزه فرعی و حاشیه ای است. پیروزی در این عرصه یک حلقه اصلی پیشروی کمونیسم کارگری در جامعه و کسب هژمونی سیاسی در جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم است.
به چند مساله اساسی در زمینه این ابراز وجود دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب باید پرداخت. نقش و جایگاه این اعتراضات در جامعه و جنبش کمونیسم کارگری کدام است؟ برای پیشروی این اعتراضات چه باید کرد؟ ضعف مخالفت خوانیها در چیست؟ بر چه ضعفها و کاستی هایی در این اعتراض باید غلبه کرد؟ مسائل و مشغله های سبک کاری در این چهارچوب کدامند؟
جایگاه این حرکت در تحولات سیاسی جامعه
اعتراض دانشجویان در ١٣ آذر یک حرکت خود جوش یا یک حرکت "عصبی" در تقابل با اقدامات وحشیانه و همیشگی رژیم اسلامی نبود. گوشه ای از ابراز وجود علنی جنبش ما در جامعه است. این تحرک سیاسی محصول سازماندهی و تلاش سازمانگرایانه میان مدت جنبش ماست. هیچ اقدام سیاسی سازمانیافته ای بدون نقشه از پیش و بدون حضور عنصر سازمانده و هدایت کننده قابل تحقق نیست. راه اندازی یک تشکل توده ای با تبلیغ و ترویج میسر نمیشود. برای تحقق آن تنها میتوان دست به کار عملی ایجاد آن بر مبنای یک نقشه آگاهانه و از پیش شد. سازماندهی توده ای مستلزم دخالت مستمر و سازمانیافته و برخورد زنده به موانع کار روزمره است. این ابراز وجود حاصل شکل گرفتن و انسجام سازمانی ماتریال جنبشی است که برای آزادی و برابری و رفاه و انسانیت مبارزه میکند. توانسته است در یک عرصه مهم سیاسی خود را متشکل کند و در سخت ترین شرایط سیاسی و در اوج تهاجم وحشیانه رژیم اسلامی به سنگرهای اعتراضی مردم در جامعه خود را بیان کند.
این کشمکش یک عرصه حاشیه ای در مقابله با رژیم اسلامی نیست. یک شاخص مهم موقعیت رژیم های سلطنتی و اسلامی همواره موقعیت این رژیم ها در سنگر دانشگاه بوده است. به چه میزان قادر شده اند که دانشجویان را به تسلیم و شکست بکشانند؟ به چه میزانی قادر شده اند استبداد سلطنتی و خفقان اسلامی را در دانشگاه حاکم کنند؟ به چه میزانی توانسته اند شکل گیری هر گونه عنصر سازمانگرایانه در این این عرصه را نابود کنند؟ ابراز وجود گسترده اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی و انسانیت در دانشگاهها یک شکست سیاسی مهم برای رژیم اسلامی در دوره اخیر است.
این صف در شرایط ویژه و بسیار پیچیده سیاسی ابراز وجود کرده است که اهمیت بیشتری به این اقدام می بخشد. این اعتراض در شرایطی صورت گرفت که رژیم حلقه های سرکوب را در عرصه های مختلف در تقابل با زنان و جوانان تشدید کرده بود. چوبه های اعدام را در هر کجا بر افراشته بود و بر متن این سرکوب وحشیانه میکوشید تا سلطه سرکوب و ارعاب خود را نیز در دانشگاهها هم حاکم کند. به اعتباری برای اوباش حاکم اسلامی دانشگاه در نقشه تهاجمشان "آخرین" سنگر بود! باید در این سنگر هم پیشروی میکردند. باید اردوی آزادیخواهی و انسانیت را شکست میدادند. اما اعتراضات در دانشگاه هیچگاه محدود به خواستهای دانشجویی و "صنفی" نبوده است. اتخاد نام دانشگاه سنگر آزادی است، تصادفی نیست. دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نوک کوه یخ اعتراض اردوی آزادی در جامعه است. حساسیت مساله هم در همینجاست.
شرایط را نیز خط و نشان کشیدنهای دفتر تحکیم وحدتی و تلاش این جریان برای ایزوله کردن کمونیسم و آزادیخواهی به نوعی هموار کرده بود. رژیم نیروی سرکوب خود را در سنگر دانشگاه متمرکز کرده بود. دفتر تحکیم وحدت هم به دنبال ایزوله کردن این اردوی انسانیت بود. به طرف راست و ارتجاع حاکم خم شده بود. تلاش داشتند تا اجازه ندهند نیروی آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاهها قد علم کند. موقعیت را برای عقب راندن و جلوگیری از گسترش این اردو را مساعد میدیدند. در پناه تهاجم وحشیانه رژیم به دنبال حفظ موقعیت "ممتاز" و رو به زوال خود بودند. تمام مباحٽی که تحت عنوان "مستقل ظاهر شوید تا قد و قامتتان بیان شود" تلاشی در این راستا بود. از اینرو صف شان را جدا کردند. سیاستشان این بود که صف آزادیخواهی و برابری طلبی را "لخت و عور" در مقابل دستگاه سرکوب رژیم قرار دهند. اما در کمال تعجب با صفی از اعتراض روبرو شدند که برایشان غیر قابل تصور بود. برای سپاه و ارگانهای امنیتی و سرکوب رژیم که بدون تردید ابعاد چنین حرکتی قابل تصور نبود.
اعتراضات ١٣ آذر و پس از آن در تاریخ مبارزات ١٦ آذر و روز دانشجو بی سابقه بوده است. گسترده و هماهنگ بود. پرچم و افق واحدی را در مقابل جامعه قرار داده بود. پرچم انسانیت را به اهتزاز در آورده بود. این صف قادر شد در دانشگاه نیروهای متعدد آزادیخواه و برابری طلب را در صف واحدی متشکل کند. شکل گیری گسترده واحدهای این صف حتی در امتداد اعتراضات ١٣ آذر نشان دینامیسم و قدرت این جنبش است.
این جنبش توانسته است سر نخهایی معین و روشنی در غلبه بر یکی از معضلات پیچیده جنبش ما بدست دهد. یک عرصه پیشروی کمونیسم کارگری مساله ایجاد تشکل های توده ای و علنی در جامعه اختناق زده و اسلام زده است. این اعتراضات پاسخ عملی به این معضل سیاسی و تئوریک جنبش در این عرصه بود. جنبش ما همواره به این سئوال که آیا در شرایط اختناق میتوان یک جنبش توده ای و سیاسی را سازمان داد، پاسخ مٽبت داده است. ما همواره گفته ایم که کمونیستها فقط در شرایط اعتلای انقلابی و سیاسی نیست که میتوانند عنصر سازمانده تشکل های توده ای و علنی در جامعه باشند. طرح مجامع عمومی کارگری و راه اندازی این جنبش پاسخ سیاسی و تئوریک مٽبت ما به این مساله حیاتی است. مسلما وجود آزادیهای سیاسی عامل تعیین کننده ای در گسترش ابعاد و دامنه تشکل های سیاسی و اجتماعی در جامعه است. اما پیش شرط وجودی شکل حرکت و سازماندهی توده ای نیست. مبارزه علنی و قانونی برای جنبش ما یک عرصه همیشگی و دائمی مبارزه و نه یک عرصه فعالیت در شرایط انقلابی و یا فضای باز سیاسی است. به این اعتبار جنبشی که در ١٣ آذر ابراز وجود کرد پاسخ عملی به یک معضل گریبانگیر جنبش ما بود. اینکه کمونیسم کارگری میتواند به صفی شکل دهد که تحت سخت ترین شرایط قادر به عمل سیاسی و فعالیت است. میتواند متشکل کند، میتواند سازمان دهد، میتواند سنگرهای علنی مبارزه را حفظ کند. میتوانند سنگرهای اعتراض علنی را گسترش دهد.
این اعتراضات تاٽیر ویژه ای بر فضای سیاسی جامعه بجا گذاشته است. ورق را برگردانده است. بر این متن میتوان و باید فصل های جدیدی نوشت. یکی از این پی آمدها چرخش در لحن و صدای کسانی است که امیدشان را در شکست و ضربه خوردن این جنبش میدیدند. شرایط تغییر یافته حتی دفتر تحکیمی ها را وادار به کرنش کرد. آنهایی که امروز ناچار شده اند، اطلاعیه های بی بو و خاصیت در دفاع از آزادی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دستگیر شده صادر کنند، دیروز در نقش جاده صاف کن این تعرض عمل کردند. این سیاست ارتجاعی در پرونده شان ٽبت شده است.
این جنبش به کل جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم قدرت و پیروزی معینی در این دوره بخشیده است. دستگیری و ضربات همواره بخشی از یک مبارزه واقعی و سرنوشت ساز است. اما این ضربات پایدار نیست. جنبش ما میتواند این عزیزان را از چنگال شکنجه گران رژیم خلاص کند. امید و روشنی راهی که باید طی شود، نقطه مهمی در تحرک سیاسی حاضر است. صف ما ضربه خورده است. دهها تن از عزیزتران ما در زندانها تحت انواع شکنجه ها قرار دارند. برخی آزاد شده اند، مابقی را باید با اعتراضات گسترده خود آزاد کنیم. مساله اما این است که ورق برگشته است. اردوی ما پیشرویهای بسیاری در این مبارزه کرده است.
ارزیابی از حرکت
اما ارزیابی ها از اقدام دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در ١٣ آذر و پس از آن یکسان نیست. یک ارزیابی از این اعتراضات بر "حفظ نیرو" تاکید دارد. این اقدام را "زودرس" و "نامتناسب" با توازن قوای سیاسی حاضر در جامعه ارزیابی میکند. ارزیابی دیگری بر "عقب نشینی" تاکید دارد. شرایط ٣٠ خرداد را مد نظر دارد. واقعیت چیست؟ چنین ارزیابی هایی علیرغم عنصر "دلسوزی" مستتر در آن واقعی نیست. به اهداف مورد نظر خود که حتی حفظ نیرو و کادرهای این جنبش است هم منجر نخواهد شد. چرا؟
این جنبش دو انتخاب در مقابل خود داشت. یا باید از اعتراض و ابراز وجود مستقل دست می کشید. یا با سازماندهی گسترده و همه جانبه پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی را برافراشته نگاه میداشت. راه سومی وجود نداشت. پی آمدهای هر انتخابی هم کم و بیش روشن بودند. اگر انتخاب اول را برمیگزیدند، بر خلاف تصور نیروهایی که ارزیابی شان از این رویداد بر میزان دستگیریهای داده شده استوار است، یک شکست سیاسی بزرگی را متحمل میشدیم. شکستی که سیاست "حفظ نیرو" هم قادر به جبران آن به سادگی نمی بود.  شکستی که دست بالای سیاسی به رژیم اسلامی و زائده های دوم خردادی آن در دانشگاه میداد. از طرف دیگر این ارزیابی ها تهاجم از پیش سازمان داده شده رژیم را بنظر در سیاست خود ملحوظ نمیکند. این واقعیت که دستگیری ها از پیش در نقشه رژیم بود. بسیاری از فعالین و رهبران اعتراضات دانشجویی از پیش در لیست دستگیریهای رژیم اسلامی قرار داشتند، یک واقعیت انکار ناپذیر و برای خود این فعالین روشن بود. رژیم از روی لیستی از پیش آماده شده دستگیر کرد. بسیاری از کسانی که دستگیر شدند در زمره فعالین علنی اعتراضات در دانشگاهها بوده اند. بارها در میتینگها و تجمعات اعتراضی حضور پیدا کرده بودند. سازمان داده بودند و هدایت کرده بودند. اشتباه سیاسی بارزی است چنانچه صحت تاکتیکی این مبارزه را بر مبنای نقشه عمل رژیم مبنی بر دستگیری فعالین این اعتراض سنجید. واقعیت این است که حتی اگر اعتراضی هم در ١٣ آذر و یا پس از آن از جانب اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی شکل نمیگرفت ما شاهد این دستگیریها میبودیم. رژیم منتظر و نیازمند بهانه نیست. تا کنون هم نبوده است. یورشی را آغاز کرده بود دستگیری ها از پیش از ١٣ آذر آغاز شده بود. برگزاری اعتراضات ١٣ آذر به یک دفعه "توجه" رژیم را به صفوف این جنبش در حیطه دانشگاه "جلب" نکرد. واقعیات مادی این جنبش برای رژیم در بسیاری جهات شناخته شده است. مساله این جاست که توازن قوای سیاسی امکان مانورهایی را از رژیم سلب میکند. بعلاوه مساله اصلی تر چگونگی حفظ این نیرو است. اتفاقا اعتراضات ١٣ آذر به اعتباری خود عاملی در جهت حفظ این نیرو در عرصه مبارزاتی است و نه بر عکس. فعالین این عرصه یا باید عرصه درگیری را خالی میکردند و منتظر زمان دستگیری میشدند یا تلاش میکردند با سازمان دادن اعتراض و بسیج نیروی سیاسی جامعه در حفظ خود بکوشند. راه سازمان دادن اعتراضات گسترده در عین حال راه واقعی و اصولی حفظ نیرو هم بود. به این اعتبار تنها یک انتخاب در مقابل این صف قرار داشت. انتخاب دیگر راهی جز پذیرش شکست و حاشیه ای شدن و دستگیر شدن نبود. این صف چگونگی پیشبرد مبارزه را بطور واقعی انتخاب نکرد. شرایط ویژه ای نیز به این اعتراض تحمیل شده بود.  
تمام کسانیکه دلسوزانه به سرمایه های جنبش ما در این عرصه نگاه میکنند و سیاست "عقب نشینی" و یا "حفظ نیرو" را در دستور قرار میدهند سیاستشان عملا منجر به حفظ این نیرو و جلوگیری از ضربات رژیم نمیشد. تغییر توازن قوای سیاسی و به شکست کشاندن تهاجم رژیم تنها راه چاره بود. بعلاوه بسیاری از این ارزیابی ها بر یک توازن قوای سیاسی نادرست از جامعه استوار است. اوضاع جامعه و موقعیت نیروها را به نوعی مشابه شرایط استقرار حاکمیت اسلامی و سرکوبهای خونین ٣٠ خرداد می بینند. واقعیت این است که نه رژیم اسلامی علیرغم سرکوبگری هایش در آن شرایط قرار دارد و نه جامعه و نیروهای اجتماعی در موقعیت ٣٠ خرداد قرار دارند. اوضاع سیاسی جامعه به شدت تغییر کرده است. توازن قوا تغییر کرده است. وزن و قدرت جنبش ما تغییر کرده است. سیاست حفظ نیرو تنها در سطح اجتماعی تنها با عقب زدن رژیم اسلامی و تغییر توازن قوای سیاسی جامعه در هر عرصه ای ممکن است. بعلاوه هر مبارزه علنی به دفعات مورد تهاجم و یورش رژیم قرار میگیرد. این یک فرض و واقعیت غیر قابل انکار است. جزیی از واقعیت مبارزه علنی است. مساله اما این است که چگونه میتوان این وجه از اعتراض را با کمترین صدمات به پیش برد؟ چهره های این جنبش امنیت و سلامت خود را با ایجاد حلقه حفاظتی و گسترش محبوبیتشان در عرصه فعالیت خود و جامعه میتوانند بطور اصولی حفظ کنند.  
برخی مسائل سبک کاری
اما اگر چه سازماندهی اعتراض در ١٣ آذر یک اقدام اصولی و تنها راه پیشروی بود اما مسائل سبک کاری معینی در چگونگی پیشبرد و حفظ این عرصه از مبارزه مهم و حیاتی اند. و این ما را به مساله چگونگی سازماندهی و پیشبرد یک مبارزه علنی و توده ای در شرایط اختناق و تهاجم وحشیانه رژیم اسلامی میرساند.
باید اذعان کرد که در این عرصه یک ضعف جدی در ابعاد مختلف کار جنبش ما مشاهده میشود. یک مساله پیش روی ما همواره این بوده است که چگونه میتوان در شرایط سرکوب سیاسی مبارزه و تشکلهای مبارزاتی معین را به حاکمیت سیاسی و بورژوازی تحمیل کرد؟ چگونه میتوان مجامع عمومی توده ای کارگری را در شرایط اختناق برپا و دایر کرد و دایر نگاه داشت؟ چگونه میتوان سازمانهای توده ای و علنی از خود در شرایط اختناق بجا گذاشت؟ چگونه میتوان یک مبارزه علنی و قانونی را در عرصه های مختلف پیش برد.
دو پاسخ همواره در برابر ما قرار داشته است. برای ابراز وجود علنی باید از رادیکالیسم خود زد. آب در سیاست ریخت و سیاست رقیق سازی را به پیش برد. این برخورد راست و توده ایستی به مساله سازماندهی توده ای در شرایط دیکتاتوری و اختناق است. برخورد دیگر با توسل به سختی های مبارزه علنی و سرکوبگری رژیم همواره "زیر زمینی شدن" و کار "مخفی" را در دستور کار خود قرار داده است. هیچکدام از این دو پاسخ راه حل جنبش کمونیسم کارگری نیست. راه حل ما نیست. بهانه "رژیم نمیگذارد"، "سرکوب میکند" بهانه بسیار ضعیفی برای کم رنگ کردن تلاش برای سازمانگری علنی و یا توسل به پاسخهای جنبشهای دیگر است. جنبش ما بدون اینکه دست به کار جدی سازماندهی مبارزه علنی و قانونی شود نمیتواند در راس یک جنبش توده ای قرار گیرد. این تصور پوچ که مبارزه "قانونی" مستلزم مبارزه در محدوده قوانین و تقلیل خواستها و مطالبات و ابعاد مبارزه به قوانین مدون و حاکم بر جامعه است، یک سیاست راست است. سازشکاری است. هدف ما سازماندهی مبارزه و شکل دادن به تشکل های مبارزاتی توده ای در شرایط سرکوب سیاسی و یا حتی "غیر انقلابی" است. شرایطی که میتوان بر حسب توازن قوای سیاسی ابعادی از مبارزه را به رژیم حاکم تحمیل کرد. معمولا این وجه از مبارزه برای تغییر توازن قوای سیاسی در جامعه نقش اساسی و تعیین کننده ای را در کنار مبارزه مخفی و زیر زمینی ایفا میکند.
بهرحال پاسخ جنبش ما به لحاظ تئوریک به این مساله روشن است. ما حتی در سخت ترین شرایط سیاسی برای سازماندهی مبارزه علنی و قانونی تلاش میکنیم. این یک رکن دائمی فعالیت ماست. تلاش و سازماندهی علنی و قانونی یک رکن هویت کمونیستی ما در جامعه است. مساله ای حیاتی است. سبک کاری است. کمونیستی که تن خود را به این عرصه نمیزند. از آن به بهانه سختی شرایط سرباز میزند، یک رکن فعالیت هویتی و کمونیستی خود را کنار گذاشته است. یک ویژگی و وجه تمایز کمونیسم کارگری با سنت طبقات و جنبش های غیر کمونیستی کارگری در همین تلاش و سبک کار مستتر است.
مبارزه علنی ویژگی ها و قانونمندیهای دارد که باید به آن اشاره مختصری کرد. بدون تردید پیش شرط هر نوع مبارزه علنی توده ای وجود صفی از رهبران عملی و حاضر در آن عرصه است. رهبران عملی شخصیتهای مورد اعتمادی هستند که حد و مرز فعالیت خود در متن یک مبارزه علنی میشناسند. تشخیص دامنه معقول اعتراض و فعالیت یک ویژگی پیشروی در چنین شرایط پیچیده ای است. پیشبرد این مبارزه توده ای در عرصه دانشگاه هم از این قاعده عمومی مستٽنی نیست. تلاش برای حفظ و پایداری سنگر علنی مبارزه در دانشگاه یک ویژگی مهم و تعیین کننده پیروزی در این عرصه است. جنبش ما در صحنه دانشگاه نیازمند حفظ و گسترش تشکل و سازمانی است که هم اکنون پایه های آن ایجاد شده است. تشکل "دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاههای سراسر کشور" در اساس چنین ظرفی است. حفظ و گسترش این تشکل مستلزم تاکید بر ویژگی علنی بودن آن است. برای این جریان "زیر زمینی شدن" حکم مرگ است. به لحاظ شرایط، پیشبرد این مبارزه بعضا مترادف با شرایطی است که اتحادیه های کارگری در کشورهای دیکتاتور زده آمریکای لاتین در دوره هایی از حیات خود با آن مواجه بوده اند و یا هستند. نفس حفظ علنی سنگر ایجاد شده یک رکن پایه ای این مبارزه است. زیر زمینی شدن راه را برای سرکوب آن هموار میکند. دست رژیم اسلامی را در ضربه زدن به این جنبش باز تر میکند.
به این اعتبار ادبیات این جنبش باید بیانی متناسب با این شرایط بخود بگیرد. "کوتاه نیامدن" در مبارزه معمولا به "لحن" و "بیان" تند ترجمه شده است. این یک ویژگی پوپولیسم و چپ رادیکال است. چنین "رادیکالیسمی" تو خالی است. پوچ است. بدون پشتوانه مبارزاتی است. یک رهبر عملی باید بتواند تشخیص دهد که چه بیان آژیتاسیونی و در چه شرایطی باید بخود بگیرد. تناسب لحن و بیان مبارزاتی و نیروی بسیج شده به گرد مبارزه یکی از اصلی ترین مسائل پیشبرد هر مبارزه علنی و توده ای است. این مساله یک پایه قانونمندی مبارزه در پیشبرد یک مبارزه علنی و توده ای است.
باید تاکید کرد که الگوهای عملی پیشروی چنین اعتراضی نمیتواند متکی بر فعالیت و مناسبات حزبی استوار گردد. اشکال فعالیت علنی اتحادیه های کارگری در آمریکای لاتین شاید الگوی مناسب تری باشد. شیوه فعالیت اتحادیه های کارگری در آفریقای جنوبی در دوران حاکمیت آپارتاید نژادی به شرایط کاری ما در این عرصه نزدیک تر است. به این اعتبار تلاش برای گسترش پایه های اجتماعی این مبارزه حلقه اصلی پیشروی است. متکی کردن این حرکت به مجامع عمومی و گسترده توده دانشجو، تبدیل این جریان به ظرف علنی اعتراض تمامی دانشجویان رادیکال و آزادیخواه در تقابل با دفتر تحکیم وحدت اصلی ترین مساله ای است که در مقابل رهبری این جریان به لحاظ چشم انداز سبک کاری قرار دارد. 
آزادی دانشجویان
تلاش برای آزادی دانشجویان دستگیر شده و زندانی به یک امر گرهی در جامعه در شرایط حاضر تبدیل شده است. در این مبارزه باید پیروز شد. تلاشهای گسترده اعتراضی تاکنونی باید به ٽمر بنشیند. گسترش حلقه های اعتراضی، به میدان کشیدن گسترده خانواده های دستگیر شدگان، سازماندهی اعتراض در دانشگاهها برای آزادی دانشجویان از جمله اقداماتی است که باید در دستور کار ما قرار گیرد.
جنبش ما باید با تمام قوا از موقعیت و دستاوردهای سازمانی و سیاسی کنونی اش دفاع کند. پیروزی در این عرصه یک گام موٽر در تامین هژمونی جنبش ما بر اعتراضات جاری در جامعه است.  *

نوشته های دیگر از علی جوادی